«سرنوشت حریف عشق نیست»
مهربان که میشوی نگرانم میکنی!
موعد نارنج و شکوفه،
دلم میلرزد.
آب و آیینه می آوری
و رد میشوی از کنار خاطره هایم
در سکوتی محو.
مهربان که میشوی
بوی رفتن می آید...
صحبت از گرمای هوا بود که به ماه رمضان رسید ...
# امسال روزه می گیری؟
+ اگر خدا بخواهد ...
# من هم می گیرم، ولی کدام پزشک این همه سختی را برای بدن تایید می کند؟
+ همان که وقتی همه پزشکان جوابت کردند ، برایت معجزه می کند !
کفشهایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند ؛ چه کودکانه دل من تنگ میشود بی آنکه بدانم چه کسی دلتنگ من است !
کفشهایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند ؛ چه کودکانه دل من تنگ میشود بی آنکه بدانم چه کسی دلتنگ من است !
همین امروز یا فردا تو را از دست خواهم داد
چگونه بگذرم از تو بگویم هرچه باداباد ؟
مگر هر قصه ی شیرین شبی پایان نمیگیرد ؟
و تو آن قصه ای هستی که بی آغاز میمیرد …