زمان که میگذرد هیچ چیــــــــــــــر برایت نمیماند عکسها آهنگ ها حتی..................؛ کلمات برایت/خاطره میشوند.......... سردرگم تر از همیشه فقط میروی/میگذرانی آنقدر که خوره های روحت دست از سرت برداند...... نگفته بماند بهتر است این روزها درد تکرار میشود.... این که تو نیستی و من / عادت ندارم..........!
سارا
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 ساعت 17:18
جاده های بی کسی رو گم میکردم آروم آروم
تن غربت رو میشستم زیر قطره های بارون ...
ممنون ازنظرتون
نوشتم از تنهایی
نوشتم از نیازم
خسته شدم از تکراری داشتن
خسته نشدی از منه همش تکراری ای خدا