-
گردهـــــــــــــــــــــ
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 19:37
زمین گرده یعنی بامن شروع کردی با منم تمومش میکنی بازم میل خودته برو دوراتو بزن!
-
خوابم نمیبره
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 17:55
خوابم نمیبره..دلم براش تنگ شده¡! کاش یکم بیادم بود! وای خدا وقتی یاد بی رحمی هاش می افتم آتیش میگیرم! اون قسمت یکی دیگس!
-
دلم به چی خوش بود
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 17:51
دلم خوش کردم به مهربونیش، دریغ از یک لبخند،دریغ از یک نگاه،دریغ از اندکی محبت!..دلم رو خوش کردم! به قول خودش:دل خوش سیری چند؟
-
یه وقتایی
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 17:34
یه وقتایی دلم میخوادیکی ازپشت سرچشماموبگیره وازم بپرسه اگه گفتی من کیم؟من هم دستاشوبگیرم وبگم هرکی هستی بمون که خیلی تنهام!
-
شور میزند.....
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:43
چه “شوری” میزند دلم وقتی… در چشم دیگران انقدر “شیرین” میشوی !
-
سرما
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:42
هوا سرد است اما سرما نمیخورم تو نگران نباش ، کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده است . . .
-
صدقه
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:37
مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن سرم میاد ! .
-
گفت : دوستت دارم
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:36
گفت : دوستت دارم هر چه گشتم مثل تو پیدا نشد گفتم : خوب گشتی ؟ گفت : آره گفتم : اگه دوستم داشتی نمی گشتی . . .
-
درخت میمونمــــــــــــــــــــــــــ
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:35
من درختت میمونم تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی آخرش یا دستمال میشم واسه اشک چشمات یا قلم و کاغذ میشم واسه دلتنگیات .
-
عادتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:35
عادت ! چه طعم تلخی دارد وقتی آن را با عشق اشتباه میگیری !
-
جـور مـیـکـنـد خـدا در و تـخـتـه
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:33
جـور مـیـکـنـد خـدا در و تـخـتـه را بـا هـم آن طـور کـه تـو و مـرا آشـنـا کـرد ؛ تـو شـدی خـاطـره سـاز و مـن خـاطـره بـاز
-
عجب دنیای عجیبیست!
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:32
درنگ عجب دنیای عجیبیست! رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود زمانی که گفتی”برو” چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:32
به انگشتانم که مینگرم به یادت می افتم ، چون عزیزانم انگشت شمارند . . . !
-
شقایق سهراب
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:30
اى دوست ! تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى ! تا تو هستى زندگى باید کرد . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:30
هیچ میدانستی زیباترین عاشقانه ای که برایم گفتی وقتی بود که اسمم را با “میم” به انتها رساندی . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:29
با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر بگذار آوازه ی با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنان که بر سر جدایی مان شرط بسته بودند . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:26
. گاهی اوقات بی قانونی ؛ عجیب بیداد می کند در عاشقی یکی دور می زند …!! اما دیگری جریمه میشود و تاوان میپردازد …!
-
الزایمر..
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:25
نمی دانم آلزایمر بودی یا عشق ! از روزی که مبتلایت شدم خود را از یاد بردم . . .
-
رسانانیست..
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:24
آب رسانا نیست وگرنه زیر باران به تو رسیده بودم . . . .
-
تمام شد..
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:23
قرعه کشی تمام شد تو به اسم دیگری درآمدی تقدیر جای خود اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی . . .
-
من و..
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 20:23
هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان “خــُسـرو” و “شیـــرین” . . . “لیـلی” و “مـَجنــون” “رامیـن” و “ویـس” . . . “پیــرمــَرد” و “پیرزَن” “تــو” و “اون” . . . “مــَن” و “تــَنهـآیی . . .”
-
پدیده ای غریب
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 19:54
انسان پدیده ای غریب است : به فتح هیمالیا می رود به کشف اقیانوس آرام دست میابد ، به ماه و مریخ سفر می کند تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود است . . .
-
قرص..
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 19:52
اگر دلتان «قرص» است ،از «دردسر» نترسید . . .
-
اشک...
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 19:48
اشک های کسانی را که گریان به نزدت می آیند را با نازش پاک کن . . .
-
سوگند...
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 15:57
به خطوط دستانم سوگند در چشم هایت چیزی هست که شانه هایت را صلیب می کشد!!! این رسم اش نبود آقا! من دوست ندارم به نامردها خیره شوم چراکه قلبم سرشار از حقیقت است و دست های مبهم تو این را خواهند فهمید! احساس می کنم چیز منفردی در انزوای دست های مبهم تو مرا نشانه می رود چکه چکه چکه...
-
بــه خاطراتــت بگـــو ...
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 15:56
بــه خاطراتــت بگـــو ... اینقــدر تــوی دست و پای من نباشند...!! دیروز یـکبار دیگر , جلوی همان نیمکت همیشگی , زمین خوردم..!..............!!
-
فقط اینقد...
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 15:54
فـقـطـ انـقـدر قــدر هـمـدیـگـــرو بـدونـیــم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1391 18:17
به دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم می گویم آن یوسفی که به کنعان بازگشت استثنابود تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو غمت رابخــــــــــــــــــــــــــــــــور
-
چقدر سخته...
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1391 13:12
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و بجای اینکه لبریز کنید و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری . .
-
حس کردم....
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1391 13:09
وقتی دلمو شکستی حس کردم بیشتر دوستت دارم چون حالا دلم چندین تیکه داشت که هر کدوم جداگونه دوستت داشت . . .