زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد......

صدای سکوتــــــــــــ

زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد......

صدای سکوتــــــــــــ

اینجا ؛

                  اینجا ؛ احساس ، فروشی شده …
                                        عشق ، اجاره ای شده …
                                                    و تنهایی هم برای ما آدم شده …

ارتباطی زیبا....

الو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمیده؟ یهو یه صدای مهربون! مثل اینکه صدای یه فرشتس ، بله با کی کار داری کوچولو؟ خدا هست؟ باهاش قرار داشتم... قول داده امشب جوابمو بده.بگو من میشنوم . کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟ من با خدا کار دارم ...هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟ فرشته ساکت بود ، بعد از مکثی نه چندان طولانی : نه خدا خیلی دوستت داره مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟؟ بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما... بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ بگو زیبا بگو، هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا؟این مخالف تقدیره چرا دوست نداری بزرگ بشی؟ آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ، ده تا دوستت دارم اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه؟ سخته؟ مگه اینطوری خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت نمی شه باهات حرف زد...خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ، محبوب ترین مخلوق من ... چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا دردستشان جا میگرفت کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند . دنیا برای تو کوچک است ...بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخند برلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت  

 

 

منبع: وبلاگ اسایش و ارامش

با من نمیگذشت

حرف هایم...


دلخوری هایم...



دلتنگی هایم...



و تمام اشک هایم بماند برای بعد تنها به من بگو با او چگونه میگذرد

که با من نمیگذشت ..........

اینجا شاید از کوفه هم بدتر است

اینجا شاید از کوفه هم بدتر است ،

  نامه که چیزی نیست ، همه برایت اشک می دهند ،

      با خونشان دعوت از تو را امضا می کنند ،

ادعا می کنند عاشق و دیوانه ی تو اند ،

    حتی بعضی موقع ها هم از ته دل تو را می خوانند ،

  ولی ، 

       ولی وقت عمل می رسد ،

                   روی هرچی کوفی هست را سفید می کنند ،

            امان از مردم کوفه ...

بدترین دعا

همه بهم می گفتن خدا دعای بچه ها رو قبول می کنه ، 

                  ولی هیچ وقت یادم نمیره ، بدترین دعایی که اون موقع کردم این بود :  

 

 خدا یک کاری کن زودتر بزرگ شم ... و سال ها حسرت به خاطر مستجاب شدن آن ...

"سنگ شدن دلم "

"سنگ شدن دلم "
        آخرین سین امسالم بود ...
                     دیگر هیچ نگاهی دلم را نمیلرزاند

حواست هست خـــــــــــــــدا؟؟؟

                   حواست هست خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا؟  

             صدای هق هق گریه هام ... از گلویی میاد که تو گفتی از رگش به من نزدیکتری !  

حواست هست خدا؟ ... 

                    هر وقت صدای شکستن خودمو شنیدم .... 

 گفتم باشه منم خدایی دارم... 

 حواست هست خدا؟ 

 از بچگی تا الان هر وقت زمین خوردم و به سختی پاشدم یه جمله شنیدم "غصه نخور خدا بزرگه" 

 حواست هست خدا؟ 

 حواست هست هر روز باهات درد دل میکنم؟ حواست هست غصه هام داره سنگینی میکنه؟ حواست هست خیلی وقته چشام بارونیه؟ 

 حواست هست نفس کم آوردم؟  

خدایا نفس میخوام خوشی میخوام ... زندگی میخوام ... خدایا یه خنده از ته دل میخوام ... خدا خیالت راحت ، بازم قلبم شکست

لنگ...

         انگارپاى ثانیه ها لنگ مى شود وقتى دلى براى دلى تنگ مى شود.

بغضم نگیرد...

                                                 چقدر باید بگذرد؟؟  

 تا من در مرور خاطراتم وقتى از کنار تو رد مى شم تنم نلرزد ... بغضم نگیرد ...

دلتنگی...

گاهی دلتنگی ها زیر نقاب سکوت پنهان میشوند....
باز هم بی صدا دلتنگتم! 

 

 

ادامه مطلب********

ادامه مطلب ...

قهر قهر...

                             کاش می شد بچگی را زنده کرد
 کودکی شد کودکانه گریه کرد
                          شعر قهرقهر تا روز قیامت را سرود
ان قیامت که دمی بیشتر نبود
                          فاصله با کودکی هامون چه کرد 
 

 

 

کاش میشد
               بچه گانه گریه کرد ......

دلتنگ دیدارت میکنند...........

چه رازیست در پس حصار این فاصله ها که این گونه مرا دلتنگ دیدارت میکنند...........؟

کم کم خودش...

         اگر درد داری

           تحمل کن...
                     روی هم که تلنبار شد
                          دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست...
                                    کم کم خودش...
 

 

 

بی حس میشود!!

وای به روزی که..

همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش بگی ولی وای از اون روزی که همون بشه درد دلت .

این که کداممان عوض شده ایم اصلا مهم نیست !
لحظه ها در گذرند و این میان …
عشق است که یتیم مانده !

“دق”

سرسری زندگی کن و رد شو ! دقت “دق” ات می دهد …

در حد ایوب

خدایا ممنون که مرا در حد ایوب میبینی …
ولی تمامش کن !
دیگر بریده ام …

جای خالی تو

چه مسخره است سوال امتحانی که میگوید :
جای خالی را پر کنید
من اگر میتوانستم
جای خالی تو را پر میکردم

مرسی تو خوبی ؟

چه لحظه دردآوریه اون لحظه که میپرسه : خوبی ؟ 

 بغض تو گلوت میپیچه … ۵ خط تایپ میکنی ، ولی به جای enter … همه رو پاک می کنی و می نویسی : … خوبم مرسی تو خوبی ؟

سخت است

سخت است

..خیلی سخت..

وقتی بدانی او کجای زندگی توست
ولی ....ندانی تو کجای زندگی او هستی

عز رائیل

از بین این همه که جان آدم را به لب می رسانند ، نام عزرائیل بد رفته است

لیوان تو

تشنگی بهانه بود
آب را با لیوان تو می خواستم !

نترس

نوازشم کن
نترس …
تنهاییم واگیر ندارد

مثل آبی که رو آتیشه

مثل آبی که رو آتیشه
وقتی هستی دلم آروم میشه

شیرین و فرهاد … !

از عشق های این روزا داستانی به بلندای شنگول و منگول هم نمیتوان نوشت ! چه برسد به شیرین و فرهاد … !

خنده داره

خنده داره …
وقتی مال یکی دیگه میشی
تازه همه یادشون میفته
تو هم وجود داشتی !

هنوزم دوستت دارم …

انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم
تنها یک جمله !
هنوزم دوستت دارم …

اولین سین

سکوت
اولین سین امسال من است … !

خسیس

بگذار بگویند خسیس است
من دوستت دارم هایم را الکی خرج نمیکنم

دل نبند !

از همان اول که به استقبالش میروی
به فکر بدرقه کردنش هم باش
دل نبند !

خیــــــــــــــــلی

خیلی حرفه وفادار دست هایی باشی که حتی یک بار هم لمسشون نکردی !

نمک

سخت در حیرانم که چه وقت روزگار میخواهد تمام کند “این نمک پاشیدن بر زخمهایم را” ؟

برای گریستن

آغوشی میخواهم برای گریستن … هوای حوصله ابری است !

عادت میکنم

عادت میکنم به داشتن کسی و سپس نداشتنش …
به بودن کسی و سپس نبودنش …
عادت میکنم …اما…
فراموش نه …

در وتخته

جور میکند خدا در و تخته را با هم …
همانطور که من و تو را آشنا کرد …
تو شدی خاطره ساز …
من شدم خاطره باز …

تنها که باشی

تنها که باشی گاهی آرزو میکنی
یک نفر صدایت کند … حتی اشتباهی … !

نداری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چقدر دلم هوایت را می کند
حالا که دگر هوایم را نداری !

انتظار

آرامشم در این روز ها مدیون همون انتظاریست که دیگر از هیچکس ندارم …

بهانه

تبعید آدم بهانه داشت
یک سیب !
اما من
هنوز نمیدانم چرا
بی بهانه از قلبت تبعید شدم !

عجب قانونیست

عجب قانونی شد این قانون باهم نبودن که خودمان وضع کردیم
و هیچ تبصره و ماده ای برای روز مبادا نگذاشتیم

منی.......

منی که کنارش تو نباشد بزرگترین پارادوکس دنیاست …

کااااااااااااش...........

کاش کسی میدانست وقتی دلتنگی ها ، هم وزن یک “آه” اند چقدر سنگینن …

چتر آمدی …

 عشق باریدم ، اما چه حیف که با چتر آمدی …

جمعه ها

سالی که بر من و تو گذشت ۳۶۵ روز نبود
جمعه ها را باید دو روز حساب کرد …

داشتنت

برای دوست داشتنت نیاز به استخاره نبود
اما برای با تو بودن و با تو ماندن
سراپا نیازمند استجابت دعایم

خوابم نمی برد …

خوابم نمی برد …
تو را اما …
خواب که نه ، دنیا برده است …

احمق می سازی …

گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی …
وقتی می مانی و تحمل می کنی ، از خودت یک احمق می سازی …

افسوس

امشب از آن شب هایی است که دل هوای آغوشت را کرده …
افسوس که جز پاهای بغل کرده ام مهمانی ندارم

تووووویی

دیکتاتور تویی و آغوشت !
که هر بار مرا تسلیم می کند !