سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره بازم منم همون دیونه همیشگی فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!
دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!
حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی تنگ بلور آبتو یه وقت ناغافل نشکنی اگه واست زحمتی نیست
بر سر عهدمون بمون منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم !
حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته من میدونممن میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه! میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن تنها دلیل زندگیم! با یه غمی دوستت دارم..
ردپایم بی صداست عشق من بی انتهاست... ردپای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه عاشق کجاست.
ﺩﺭ ﻧــﺎﻧــﻮﺍﯾـــﯽ ﻫــﻢ ﺻـــﻒ"ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی"هـــا ﺟــﺪﺍﺳـــــﺖ . . .
ﺍﺯ ﺟــﺬﺍﻡ ﻫــﻢ ﺑــﺪﺗــﺮ ﺍﺳــﺖ
"ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــﯽ"
کاش کودک بودیم تا بزرگترین شیطنت زندگمان نقاشی روی دیوار بود،نه روی دلها !!!
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی
من فقط یه چیز می گم:
اگه تو از دنیای بیرون خسته و ناراحتی من از دنیای درونم به تو آرامش می دم...
اگه تو از هوای بیرون سردت شده من از دنیای درونم به تو گرما می دم...
اگه تو از بی وفای بیرون گرفته ای من از دنیای درونم باهات وفادار می مونم با تموم وجودم!
فقط ازت می خوام بهم "اعتماد کنی"
همین...!!
می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت !؟
جایی که می ری مردمی داره که می شکننت..
نکنه غصه بخوری ، تو تنها نیستی..
:::::منتظری چه اتفاقی بیفتد؟:::::
:::::اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست؟:::::
:::::منتظری چه اتفاقی بیفتد ؟:::::
::::::اینکه از چشمهای شب زده ام بجای باران برف ببارد ؟:::::
:::::اینکه ستاره ها در آسمان برای نیاز نیمه شبم راه باز کنند ؟:::::
:اینکه تمام پروانه ها و پرستوهای سرگردان بعد دعاهایم آمین بگویند ؟:
:::::نه عزیز دلم:::::
:::::هیچ اتفاق مهمی نمی افتد::::: !
:::::جز پژمردن چشمهای سرخ و سیاه من:::::
::::::::جز به خاک افتادن ساقه های احساس ِ بچه گانه ام::::::::
:::::::::::::::::::منتظری بمیرم تا برگردی ؟::::::::::::::::::::::
::::::اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست ؟::::::
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
واقعا نمی دانم که با چه بیانی زیبایی عشق تو را بسرایم.
تمام غم های من با لبخندی که بر لبهای شیرینت نقش می بندد از بین می رود.
تمام شیرینی زندگی ام با کوچکترین غمی که بر چهره تو می نشیند محو می شود.
عشق من لحظه ای نیست که در یاد تو و غرق در خیالت نباشم.
گلم نمی دانم چطوربگویم که چقدر دوستت دارم
و چه اندازه میزان محبت تو در دلم ریشه افکنده است.
فقط آرزو میکنم که زندگیم حتی برای یک لحظه هم که شده
کوتاه شود و تمام آن را در کنار تو باشم.
روز به روز که می گذرد آتش محبتت در دلم بیشتر می شود
و من به خاطر این محبت تو از صمیم قلب می گویم که:
" نیــــازمــ با تمــامــ وجـــود دوستت دارم "
تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمی شوی
تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمی شوی
همیشه تو را در میان قلبم می فشارم تا حس کنی
تپش های قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت می تپد
پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم
حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم
این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش
اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش
اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره
عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه
خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه
یادته یادگاری نوشتی رو دیواری
که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری
حالا می خوایی بری من و بزاری تنها
منم بدون تو می شم بی خیال دنیا
نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست
تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس
هر کسی واسه خودش یه خدایی داره
نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره
که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ
تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست
اونم همدمی واسه این دل سادست
با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه
بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت
دفتر خاطراتت و تو خلوتت بسوزون
یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون
اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی
حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی
کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه
خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه
زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد..
این مَن بودَم
که به مــرور زمـآن عـآدت کردم..
و بـآ این هـَمه،
چهـ اجبـآر سخـتی اســت،خــَنده...
و بـآور کنیــد که مـَن خوشحـالــَم!
به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را بخوانید و شخصیت خودتان را محک بزنید.
1- دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح می کنید؟
آبی تیره،شفاف،سبز ، گل آلود
2 - کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث
3- فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در می بینید، یکی در ۵ قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو و هر دو در نیز باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است، آیا آن را برمی دارید؟
بله، خیر
ادامه مطلب ...ازشکستن لیلوان میترسیم اما ازشکستن دل ادما....
از سوسک میترسیم اما از له کردن شخصیت دیگران...
ازتار عنکبوت میترسیم اما ازاینکه ببخشی از زندگی مون رو تار عنکبوت بگیره...
ازخوب سرخ نشدن قورمه سبزی میترسیم اما ازسرخ شدن ادما از خجالت ...
ازبی وفایی میترسیم اما ازبی وفایی به دیگران نمیترسیم.
روزی مردجوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب دنیا را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند.
قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند...
مرد جوان در کمال افتخار و با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود می پرداخت.
ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید. اما پر از زخم بود. قسمت هایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود، اما آنها به درستی جاهای خالی را پرنکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پرنکرده بود
مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند که این پیرمرد چطور ادعا می
کند که قلب زیباتری دارد. مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و خندید و گفت: تو حتما شوخی می کنی ! قلبت را با قلب من مقایسه کن، قلب تو تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است. پیرمرد گفت درست است. قلب تو سالم به نظر می رسد اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. می دانی هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؟ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام، اما این دو عین هم نبوده اند
متن زیر را بخوانید. معشوقتان را تصور کنید و نام معشوقتان را به جای کلمه او بگذارید
حالا اگر با هر عبارت به طور کامل موافق بودید ، عدد 7 ، اگر نسبتا موافق بودید ، عدد 6 ، اگر کمی موافق بودید عدد 5 ، اگر عبارت را هم درست میدانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید) ، عدد 4 ، اگر با آن کمی مخالف بودید ، عدد 3 ، اگر نسبتا مخالف بودید ، عدد 2 و اگر به طور کامل مخالف بودید عدد 1 را جلو عبارت بنویسید.
:: سوال ها :::
1) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم.2) او را خیلی جذاب میدانم
.3 ) او نسبت به بیشتر مردم ، عیبهای کمتری دارد.
4) برای او هر کاری که لازم باشد ، انجام میدهم .
5) به نظر من ، او خیلی دلربا است.
6) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم.
7) وقتی با او کاری را انجام میدهم ، کار برایم خیلی خوشایند است.8) دوست دارم که او حتما مال من باشد.
9) اگر اتفاقی برای او بیفتد ؛ خیلی ناراحت میشوم.
10) خیلی وقتها به او فکر میکنم.
11)خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد.12) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم.
13) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم.14) خیلی به او علاقه دارم .نظر بدید لطفا!!!!...........
ادامه مطلب ...دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست..
اگر برف نیاید نیست..
مثل دنیای مــن..
اگر تــو باشی هستم..
اگر نباشی …..
*
عشق آن نیست که به هم خیره شویم عشق آن است که هر دو به یک
سو بنگریم .
ازیک دختربچه بدجوری کتک خوردم !
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!
همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین.......
سکوت برفی
روباه ایستادونگاهش رابه کلاغ سیاه دوخت که در سپیدی برف برق میزد.
یک کلاغ !
کلاغ هم ناگهان چشمش به روباه افتاد.گویا باچشمانشان چیزی بهم میگفتند.
نگاهشان درهم گره خورده بود و هیچ کدام حاضر به رفتن نبودند .
روباه در دلش گفت : چه منظره زیبایی!سیاهی پر های تو دراین سپیدی برف چه کسی گته که تو .....
وکلاغ باخود اندیشید: ((چه چشم های قهوه ای گیرایی! چه کسی گفته که تو....))
هردو بدون انکه بدانند به یک چیز فکر میکردند واین قلب هایشان رابهم نزدیک کرده بود.انها
بدون هیچ کلامی یکدیگر رادیده وشناخته بودند .حالا دیگرقلبهایشان ازان یکدیگرشده بود.
مرگ اوا ز
وقتی مترسک پای تنهایی پرنده ننشست پرنده دل تنگی اش را درگلوی زخمی اش کشت از ان پس گوشمان را سپردیم به صدای قراقار کلاغ ها .
نظرنشه فراموش..........